بابام دوباره کمر دردش شدت گرفته بعد چون نمیتونه بیاد تو اتاقم از کنارش که رد میشم میگه خودت پس گردنتو بیار جلو 😂😂💔
+ وقتی تو خونه ای بزرگ میشی که بابات تقریبا هر روز زیر گوشِت میخونه « ما زنده بر آنیم که آرام نگیریم » ، یه کم سخت میشه واست دیدنِ اینکه خودش دوباره تخت نشین شده ...:)
🕊️ | پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰
12:59 PM
بابام تو واتس اپ برام اون ویدیو مسیح علینژاد که داره میگه زن ها بدون آرایش و بدون عمل زیبایی هم زیبا و توانمندن و ... رو فرستاده. بعد جالبش اینه که من از دهم عید به این طرف اصلا آرایش نکردم ! یعنی مهمون هم اومد خونمون رفت ، ما رفتیم مهمونی اصلا حال آرایش کردن نداشتم. بعد همشون اینجوری بودن که حالت خوبه ؟ :/
+ تازه چندوقت پیش دور موهامو موزر کرده بودم بعد خط ریشَمُ ( نمیدونم تو صورت دخترایی که موهاشون پسرونه است اسمش چیه. همون تیکه ای که کنار گوشِ 😂) تیغ نزده بودم بودم که خیلی هم صورتم از حالت دخترونه در نیاد. بعد سر سفره خودش برگشته میگه برو آرایشگاه کنار صورتتو وکس بنداز ... من خودم برگام ریخته بود که اصلا شما باید به من بگی ابرو برندار و این حرفا ، چرا تشویق میکنی ؟ 😶😂
ادامه اش
🕊️ | چهارشنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
10:1 AM
یکی از همکاران بابام هفته پیش واسه پایان نامه فوقش دفاع داشت. بابام هم رفت کمکش کنه که نمره بگیره و اینا. بعد وقتی رسید خونه مثل همیشه شروع کرد تعریف کردن که چی شد و اینا.منم داشتم گوش میکردم یهو گفت آره از هیجده بهش هیجده دادن استادا.فقط موقع دفاع من سختگیری میکردن.
بعد دیدم مامانم داره ریز ریز میخنده
گفتم چی شده
به بابام گفت بگو چرا یه نمره ندادن بهت
بابام هم رو کرد به من گفت استاد مسخره ی زن ذلیل گفت چرا از خانومت تشکر نکردی وقتی دفاعت تموم شد یه نمره بهم نداد
منو میگی
منفجر شدم از خنده
گناهی بابام کلی زحمت کشیده بود پای پایان نامه اش فقط به خاطر تشکر نکرده از مامانم یه نمره نگرفته بود
هیچی دیگه
هم دلم سوخت براش هم کلی خندیدم
پ.ن: استاده کلی فعال فمنیست و ایناست. به خیلی از دانشجو هاش اینجوری نمره نداده. مثلا بابام میگفت یکی از بچه ها فقط از باباش تشکر کرده از مامانش نه ازش کم کرده یه نمره.خوبه استادای این شکلی هم پیدا میشن 😁😬
🕊️ | یکشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۹
11:36 PM
امروز انقدر غر غر کردیم من و خواهرم
بابام تصمیم گرفت با رعایت نکات بهداشتی مارو ببره بیرون
رفتیم یه جایی
که اجنه هم پاشونو نذاشته بودن اونجا
انقدر خلوت و ساکت و مخروبه بود
که پشیمون شدیم از پیاده روی
با این حال پیاده شدیم
یه کم راه رفتیم
منم که عاشق این جور جاها
همش دور و بر نگاه میکردم
خلاصه که فکر کنم دفعه بعد که غر بزنیم
میبرتمون قبرستون پیاده روی کنیم
تازه یه چیز جالب دیگه هم شد
موقع برگشت
بابام داشت آروم تو شهر رانندگی میکرد
که یه مغازه رو پیدا کنه
بعد من سرمو چسبونده بودم به شیشه
آهنگ گوش میدادم
یه پسره داشت رد میشد
یهو زل زد به من
بعد بابامم که آروم رانندگی میکرد
هیچی شبیه صحنه آهسته فیلمای عاشقانه شده بود
اون زل زده بود به من
منم سعی میکردم جلوی خندمو بگیرم
خیلی وضعیت جالبی بود 
🕊️ | شنبه ۹ فروردین ۱۳۹۹
9:31 PM
الان داشتم آهنگ قرص قمر 2 بهنام بانی رو میخوندم
بابام نگام کرد گفت ساکت شو بچه پررو
گفتم چرا
گفت یه زمانی دخترا حیا داشتن. به پهنای صورت لبخند میزنه میگه یه نفر توی دلمه نشونم بده به همه
کاملا هم جدی میگفت منم هر چی سعی کردم نتونستم از خنده غش نکنم
جدیه ولی بامزه میشه بعضی وقت ها دوسش دارم 
🕊️ | دوشنبه ۴ فروردین ۱۳۹۹
10:35 PM