زنگ نگارش بود و مثل همیشه شعرگردانی داشتیم اول کلاس
یعنی هر کسی ، هر متن یا شعری از نویسنده و شاعر مورد علاقه اش داره ،
آماده میکنه و سر کلاس میخونه
بقیه هم نظر میدن و بعد شاید مثل امروز راجب انسانیت یا ... بحث بشه مثلا که حرف بزنیم
شعرگردانی اول کلاس که تموم میشه میریم سراغ موضاعاتی که نوشتیم
یعنی همونایی که تو کتاب نگارش هست
امروز هم با همین روند پیش رفتیم و چندتا بچه ها شعراشونو خوندن
منم یادم اومد یه شعر خوشگل از فاضل نظری دم دست دارم
رفتم کتابشو آوردم و گذاشتم دم دست که اگه میکروفونمو وصل کرد ، بخونم
ولی خب نوبت من نشد که بخونم
بعد خانم آ دوباره گفت که حالا بریم سراغ شعرگردانی
من تعجب کردم
که خب اون اول کلاس بود
این چیه باز ؟!؟
بعد همون اولین نفر هم منو صدا کرد
منم شعر فاضل نظری رو با اعتماد به نفس تموم خوندم :
از باغ میبرند چراغانی ات کنند ...
تا کاج جشن های زمستانی ات کنند ...
ای گل گمان مبر به شب جشن میروی...
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند ...
و خب تا آخر شعر خوندم
سر دو بیت آخر صدام قطع شد و خانم گفت از اون بیت دوباره بخون
منم دوباره خوندم و خانم گفت عاااالی مهرانه جان ! عاااالی بود !
بعد هم میکروفونمو قطع کرد و رفت سراغ نفر بعدی
مهدیه یه متنی رو خوند که طولانی بود نسبتا
منم خیلی خوشم اومد از متنش
بعد دیدم فاطمه هم که نفر بعدی بود با همون جمله های :
ایستاده ایم.ایستاده اند. می ایستیم ... جنگلیم ... تن به صندلی شدن نداده ایم
یه همچین چیزی شروع کرد متنشو
منم رفتم پی وی آبی گفتم اینا چرا دارن یه چیز دیگه رو میخونن ؟
برگشت با خنده گفت تو یه چیز دیگه خوندی 😂
منم برگام ریخت
گفتم یعنی چی من یه چیز دیگه خوندم !
بعد کاشف به عمل اومد که موضوع انشا این هفته شعرگردانیه 🤦
که با اون شعر . ایستاده ایم و فلان یه متن بنویسیم
خلاصه اونجا بود که به عشق بودن خانم آ پی بردم و الان به انگور حق میدم دلش تنگ شده باشه واسش 😂
منم یه دو سه دقیقه ای تو پی وی آبی ابراز تعجب میکردم
که چرا چیزی بهم نگفت خانم ؟!؟
یعنی انقد عشق که حتی نگفت دارم اشتباه میخونم ؟!؟
همین دیگه
امروز پی بردم که چقدر گوگولیه دبیر انشامون
و اینکه ...
کلاس های مجازی با این خواب آلودگی اول صبح های پاییزی برا ما نون و آب نمیشه ...
🕊️ | دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹
9:11 AM