حرفهای خودم را به خودم برمیگرداند اما با لحن و ادبیاتی که سن و سالش را نشان خوب نشان میدهد. به پیامهایش نگاه میکنم و لبخند میزنم. با خود میگویم چطور میتواند هر روز بیاید، بخواند و حرفی بزند و نفهمد که من چه میگویم؟! که حرف آن دیگری ها چیست! یک اسم را مدام بر زبانش میچرخاند و کلمات تکراری تف میکند. چقدر شبیه همان جماعتیست که این روزها بیزاریمان ازشان بیشتر و بیشتر میشود. انگار که دایره ی لغاتشان فقط به چند کلمه وابسته است و آن ها را که بگیری دیگر حرفی برای گفتن ندارند. هرازچندگاهی هم اسمش را عوض میکند اما توفیقی ندارد چون مهم نیست چگونه و با چه اسمی بنویسد، بوی تعفن افکارش از زیر لایه ها تغییر قیافه هم به مشام میرسد. میخواهم نیمه ی پر را ببینم و بگویم منتها بودنش خوبست. حداقل میدانم طوری روی مخ یکنفرشان رفتهم که کمین میکند و منتظر مینشیند تا حرف بزنم...
🕊️ | چهارشنبه ۷ دی ۱۴۰۱
7:12 AM